الا مادر به قربون جمالت
رخ چون بدر و ابروی هلالت
عباس من
شنیدم کام عطشان جان سپردی...
خیلی چیزا به من گفتن عباسم
شنیدم کام عطشان جان سپردی
گل ام البنین شیرم حلالت ....
عباس من
شنیدم دست هایت را بریدن
شنیدم چشم نازت را دریدند....
(چو طفلان این خبرها را شنیدن
همه از هم خجالت میکشیدن )
شاید گفته باشه ، بشیر ، باورم نمیشه عمود به فرق عباس زدن؟!! مگه میتونستن به این راحتی این کار رو کنن؟!! اول گفت خانم، دستاشو جدا کردن کنار علقمه.... بعد یه نانجیبی تیر به چشمش زد ... وای ....اما یه وقت یه نانجیبی صدا زد اون که از صبح همه ی لشگر کوفه رو در رعب و وحشت نگه داشته تویی؟؟ صدا زد نانجیب الان که دست ندارم اومدی؟؟ الان که تیر به چشمم زدن اومدی؟؟؟ عباس من که دست دارم ، یه وقت چنان عمود آهنین به فرق عباس ..... صدای نالش بلند شد داداش .... الان دیگه برادرت رو دریاب.... این صدا رو به کربلا برسون همه با هم.... ان شاالله شهدا ، گذشتگان امام راحل فیض ببرن صدا رو به کربلا برسان بگو یا حسین ...